جدول جو
جدول جو

معنی تشت لگن - جستجوی لغت در جدول جو

تشت لگن
تشت مسی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ تِ نِ)
تشت سرنگون. طشت نگون. رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَتَ / نَ تَ)
کنایه از گرفتن آفتاب و ماه بود. (انجمن آرا). کوفتن مس و جز آن به هنگام گرفتن ماه و آفتاب و این رسم ولایت است و درهندوستان هنگام آبله برآوردن کودک اگر رعد و برق درخروش آید، همین عمل میکنند. (آنندراج) :
روی تو چو ماه است و مرا سینه چو تشت
من تشت همی زنم که مه بگرفته.
(از انجمن آرا).
بر ماه گرفته تشت میزد.
زلالی (از آنندراج).
و رجوع به تشت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بمعنی خانی که بر آن طعام و نان نهند. (انجمن آرا) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ظرف بزرگ و مسین که جهت گرم داشتن آن پیوسته در کنار آتش قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
تشت+لاک: ظرفی چوبین که به هنگام جشن ها به عنوان ساز کوبه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که بر تشت می کوبد، کسی که ریتم سما را با تشت به اجرا
فرهنگ گویش مازندرانی